من

تکیه زده به دیوار سست امید، خیره به ستاره‌ای مُرده.

بچه که بودم اسمم در دهان یکی از پیرزن های تُرکِ خانواده نچرخید و بهم گفت: «یاسون». عده‌ای به شوخی بیست‌وچند سال است که یاسون صدایم می‌زنند.

درباره من
«محل تجمع حرف‌های بدیهی»
طراح قالب : عرفـــ ـــان